طبیعت گرائی در سهراب
ارسال شده در ۶ / ۱ / ۱۳۸۷ در ساعت ۲۳ و ۱۸ دقيقه

 

 

من مسلمانم

قبله ام یگ گل سرخ

جا نمازم چشمه ، مهرم نور

دشت سجاده من

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم

در نمازم جریان دارد ماه

سنگ از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو

من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم

پی قد قامت موج

 

کعبه ام بر لب آب

کعبه ام زیر اقاقی هاست

کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر

حجرالاسود من روشنی باغچه است

 

***

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

 

زندگی جذبه دستی است که می چیند

زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است

زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره

زندگی تجربه شب پره در تاریکی است

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد

زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست

خبر رفتن موشک به فضا

لمس تنهائی ماه

فکر بوئیدن گل در کره ای دیگر

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است

 

***

 

هر کجا هستم ، باشم

آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا عشق ،زمین مال من است چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت ؟

 

****

 

پرده را برداریم

بگذاریم که احساس هوایی بخورد

بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند

بگذاریم غریزه پی بازی برود

کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد

 

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

صبح ها وقتی خورشید ، درمی آید متولد بشویم  

هیجان را پرواز دهیم

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم

در به روی بشر و نور و گیاه  و حشره باز کنیم

 

کار ما  شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت برویم

                                  

                                      صدای پای آب :  سهراب سپهری